لایو منطقه امن

  • یکی از مهم ترین دلایل شکست انسان ها، منطقه امن است. خارج نشدن از این منطقه به اندازه ای مضر است که آن را با شکست، یکی می دانیم. این منطقه به اندازه ای جذاب و دلچسب است که دل کندن از آن ساده نیست. همه ما منطقه امن داریم. در آن احساس امنیت، آرامش و آسودگی می کنیم. همین آسودگی و حال خوب باعث می شود نتوانیم از آن خارج شویم. اجازه بدهید قبل از صحبت کردن درباره منطقه امن داستانی را برای شما بازگو کنیم.

    جزیره شیاطین

    جزیره ای بود به نام جزیره شیاطین. ساکنین این جزیره زندگی خوبی داشتند. آنها به دلیل افزایش جمعیت و کم شدن منابع، تصمیم به ترک جزیره گرفتند. آنها کشتی ساختند و وارد دریا شدند. مدتی از سفرشان نگذشته بود که شیاطین از دل دریا بیرون آمده و مردم سوار بر کشتی را تهدید کردند. آنها می گفتند :« شما حق خروج از این جزیره رو ندارید. یا برمی گردید یا همه تون رو می کشیم! ». مردم هم پا به فرار گذاشتند. از آن پس مردم منصرف شده و دیگر به کشتی نزدیک نشدند.

    چند سال بعد که اوضاع منابع و جمعیت بدتر شده بود، مردم تصمیم گرفتند دوباره سوار کشتی شده و از جزیره خارج شوند. آنها فکر می کردند شیاطین رفته اند و دیگر خبری از آنها نیست. مردم سوار کشتی شدند، کمی از جزیره دور نشده بودند که ناگهان صدای مهیبی آمد، موجودات ترسناک از آب بیرون آمده و این دفعه با عصبانیت بیشتری از آنها پذیرایی کردند. موجودات گفتند:« مگه قرار نبود توی جزیره بمونید و دیگه دست از پا خطا نکنید؟! شما به حرف ما گوش ندادین ، این دفعه باید شما رو بکشیم.» مردم جزیره که خیلی ترسیده بودند به پای شیاطین افتادند، التماس کردند و قول دادند که دیگر از جزیره خارج نشوند. آنها بازگشتند و هیچ وقت از جزیره خارج نشدند. آنها به کودکان خود هم این داستان را تعریف کردند و آنها را از سفر منصرف کردند.

    چندین سال بعد شرایط بسیار سخت تر شد، جوانان این منطقه کشتی جزیره های همسایه را می دیدند که همیشه درحال رفت و آمد بودند. از بزرگان خود پرسیدند چرا نمی توانند از جزیره خارج شوند؟ آنها هم داستان شیاطین را تعریف؛ به جوانان تاکید کردند به فکر فرار نباشند و از شرایطشان راضی بمانند. ولی جوان ها به صحبت های آنها اهمیت نداده و تصمیم به رفتن گرفتند. آنها با خود گفتند:« یا با شیاطین می جنگیم و می میریم یا این که پیروز این نبرد خواهیم شد.»

    comfort-zone story

    جوان ها مسلح شده، شمشیر و سپر خود را آماده کرده و سوار کشتی شدند. بادبان ها را باز و به سمت شیاطین حرکت کردند. موجودات ترسناک از آب بیرون آمدند و به جوانها گفتند:« اینبار همه شما رو می کشیم .» جوانان، سپر و شمشیر های خو را محکم تر گرفتند و با قاطعیت گفتند:« یا مرگ یا آزادی.» .

    پس از مدتی جوان ها متوجه شدند شیاطین در کمال ناباوری از کنار آنها رد شده و فقط آنها را تهدید می کنند.در واقعیت این موجودات فقط می توانستند تهدید کنند و افراد را بترسانند.

    ازطرفی اهالی جزیره برخلاف انتظار از کار جوان ها خوشحال نبودند و آنها را سرزنش می کردند.

    منطقه امن چیست؟

    منطقه امن (comfort zone ) منطقه ای فرضی است که فرد در آن احساس راحتی و آرامش می کند و هنگام خروج از آن، ترس و تهدید او را فرا میگیرد. جزیره ای که در داستان قبل درباره اش صحبت کردیم همان منطقه امن می باشد. منطقه ای در ظاهر آرام و بدون استرس، ولی در باطن ناخواسته و اجباری.

    همه افراد با هر شغلی یک جزیره امن برای خود دارند. این جزیره درآمدی معمول دارد. ذهن هر فرد زمانی که درآمد آنقدر باشد احساس راحتی و آرامش می کند.( از نظر هر فرد معمول بودن درآمد متفاوت است. برای یک نفر 10 میلیون و برای دیگری 10 میلیارد درآمد معقول می باشد.) و زمانی که فرد می خواهد درآمدش را افزایش دهد، تهدیدها( شیاطین ) شروع به ایجاد ترس و تهدید فرد می کنند. در نتیجه این تهدیدهاست که فرد تصمیم می گیرد از زندگی خود راضی بوده و برای گسترش درآمد و کسب و کار خود هیچ اقدامی انجام ندهد.

    ذهن ما در منطقه امن احساس راحتی کرده و درصورت تمایل خروج ما از آن منطقه با ما گفتگو می کند تا رضایت ما برای ماندن را جلب کند. گفتگوهایی مثل این که :« چرا میخوای اون کارو انجام بدی؟»، «مگه همه چیز الان خوب نیست؟»، «میخوای همین چیزی رو هم که داری از دست بدی ؟»، « به همین راحتیا نیست که، ببین فلانی نتونست؟»، «راضی باش»، « قانع باش» و… . پس این ذهن است که  مانع خروج ما از این جزیره امن می شود.

    ذهن، چطور ما را در منطقه امن نگه می دارد؟

    ما درصورت کسب آگاهی، حرکت می کنیم و تصمیم به تغییر زندگیمان می گیریم. ذهن می داند درصورت مطالعه کتابی آگاهی ما بیشتر شده و ممکن است هوای فرار به سرمان زده و خود را به دردسر بیاندازیم. پس تصمیم می گیرد قبل از شروع، مانع شروع آن شود. در نتیجه همین داستان ساده ما به خود می گوییم :«از شنبه شروع می کنم.»، «از فردا شروع می کنم.»، «بعدا وقت هست اون موقع میخونم» و … . به همین راحتی ذهن ما را از خطرها نجات می دهد.

    بعضی از افراد برای تغییر آموزشی را تهیه می کنند. ذهن آنها می داند با دیدن این آموزش ممکن است فکر خروج از منطقه امن به سرمان خطور کند. سریعا وارد عمل شده و اجازه تماشای آن را به ما نمی دهد. در نتیجه این داستان ساده است که مجدد با خود می گوییم:«از فردا شروعش میکنم.»، «ایشالا از شنبه»، « اجازه بده چند تا کاری که دارم تموم کنم، بعدش راحت آموزشا رو می بینم.»و… . به همین راحتی دوباره مانع خروج ما از این منطقه جذاب و در ظاهر پر از آرامش می شود.

    شاید در زمان مطالعه داستان «جزیره» خود را در نقش قهرمان داستان یا همان جوان هایی که از این جزیره فرار میکنند مجسم می کنیم، ولی واقعیت این است که در اغلب موارد ما ساکنین جزیره هستیم.

    چرا تنبل هستم؟ چرا همیشه می گویم از شنبه شروع میکنم؟

    افرادی که با این پروسه و کارکرد ذهن آشنا نیستند موضوعات بالا را به تنبل بودن و عملگرا نبودن ربط می دهند. درصورتی که دلیل اصلی ذهن خودمان است. ذهن، با دیدن تلاش های ما، می ترسد و مانع ما می شود.

    چه زمانی از محدوده امن خود خارج می شویم؟

    فقط زمانی که جونمان به لبمان رسیده باشد از این محدوده امن خارج می شویم. برای مثال می توانیم خاطرات خود را مرور کنیم؛ در گذشته چه زمانی از منطقه امن خارج شدیم؟ اکثرا زمانی که هیچ راه دیگری برایمان باقی نمانده بود، خسته شده بودیم. در این مواقع تصمیم جدی ای با خود گرفتیم و با خود گفته ایم:« دیگه این کار رو انجام میدم، دیگه خسته شدم.»

    جالب است که بعد از خروج از این محدوده اکثرا به خود یک چیز را زمزمه کرده ایم:« ای کاش زودتر این کار رو انجام داده بودم

     

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    از مجموع ۲۱ رای

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *